مه ياسمه ياس، تا این لحظه: 14 سال و 15 روز سن داره

مه یاس عشق مامانی و بابایی

دخملی ده ماهه مامان

یه روز که خیلی خیلی سرمای بدی خورده بودی اما اصلا بروی خودت نمی آوردی و دوست داشتی همینطوری یک ریز بازی کنی بعدا مامان یادگرفت بیشتر لباس تنت کنه تا دوباره اونجوری مریض نشی! ای شیطون دوباره تو فکر طرح چه نقشه ای هستی ها ! ای ناقلا و سرانجام آرزو بدل نگذاشتی ما رو عزیزم بالاخره تو رورووکت دو دقیقه دووم آوردی مه یاسی ناناسی می دونم بالاخره یک روزی عکس کیتی رو تلت ره که خیلی هم محکمه می کنه آخرش راهش  کشف می کنی نیوتون مامان! مهم اینکه نتونستی کلاهت رو تحمل کنی حالام نوبت تلت شده اگه تو شیطونک چیزی رو سزت موند حاضرم اسمت و عوض کنم حالا میبینی عزیز دل بابایی ...
5 ارديبهشت 1390

دخمل عسل بزرگ میشه

بازم سلام عشق مامان و ببینید که دیگه تنهایی میشینه  به قول خودمون علی ماستی هم شده بس که ماست دوست داره به قول بابایی احمد مثل مامانشه      وقتی اخمهاش و تو هم میکنه دلم یک دنیا میگیره انگار یک غم بزرگ رو دلم بشینه! اما بازم با خنده هاش خیلی زود خوشحالم میکنه عسلی مامانی چقدر منتظر تولد خودت هستم دختر قشنگم به امید آن روز زیبا و به یاد ماندنی ...
5 ارديبهشت 1390
1