دخملی ده ماهه مامان
یه روز که خیلی خیلی سرمای بدی خورده بودی اما اصلا بروی خودت نمی آوردی و دوست داشتی همینطوری یک ریز بازی کنی بعدا مامان یادگرفت بیشتر لباس تنت کنه تا دوباره اونجوری مریض نشی! ای شیطون دوباره تو فکر طرح چه نقشه ای هستی ها ! ای ناقلا و سرانجام آرزو بدل نگذاشتی ما رو عزیزم بالاخره تو رورووکت دو دقیقه دووم آوردی مه یاسی ناناسی می دونم بالاخره یک روزی عکس کیتی رو تلت ره که خیلی هم محکمه می کنه آخرش راهش کشف می کنی نیوتون مامان! مهم اینکه نتونستی کلاهت رو تحمل کنی حالام نوبت تلت شده اگه تو شیطونک چیزی رو سزت موند حاضرم اسمت و عوض کنم حالا میبینی عزیز دل بابایی ...