مه ياسمه ياس، تا این لحظه: 14 سال و 15 روز سن داره

مه یاس عشق مامانی و بابایی

دل نوشته های مامانی

1390/7/19 12:47
1,743 بازدید
اشتراک گذاری

مه یاسم!

وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد، کویر دلم گلستان شد.

 

وقتی تو آمدی قلب شکسته ام پر از عشق شد،

 زندگی ام پر از طراوت و تازگی شد.

خرسی مه یاسی

 

مه یاس:

ای بابا همش دل نوشته های مامان و بابا پس من چی؟

مامان:

باشه مامانی توبنویس!

مه یاس:

نمیشه شما نباید ببینی!

پاشو از پای سیستم برو

مامان:

چشم عزیزم!!!!!!!

دل نوشته های مه یاسی!؟...

خدا به ما انگشت داده - مامان میگه،«باچنگال غذابخور»
خدا به ما صدا داده - مامان میگه،«جیغ نزن»
مامان میگه،«كلم بخور،حبوبات و هویج بخور»
ولی خدا به ما هوس بستنی شیره‌ای داده

خدا به ما انگشت داده - مامان میگه،«دستمال بردار»
خدا به ما آب گل آلود داده - مامان میگه،«شالاپ شولوپ نكن»
مامان میگه،«ساكت باش،خوابه بابات»
اما خدا به ما درسطل آشغال داده كه میشه باهاش شترق صدا داد

خدا به ما انگشت داده - مامان میگه،«باید دستكش هات رو دست كنی»
خدا به ما بارون داده - مامان میگه،«مبادا خیس بشی»
مامان میخواد كه ما مراقب باشیم وزیاد نزدیك نشیم
به اون سگ های قشنگ غریبه ای كه خدا بهمون داده نوازششون كنیم

خدا به ما انگشت داده - مامان میگه،«برو دستت رو بشور»
ولی آخه خدا به ما جعبه های پر از ذغال. تن های سیاه شده قشنگ داده،چه جور!
من چندان باهوش نیستم،ولی یه چیز رو مطمئنم!! بخدا
یا مامان داره اشتباه می كنه،یا اگه نه،خدا !!!!!!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

نگين
19 مهر 90 13:12
سلام
اگه با خوندن پست طولاني باعث ناراحتتيون شدم معذرت ميخوام . باور كنيد تك تك جملاتش براي من هم تداعي كننده خيلي خاطرات و گاها ناراحت كننده هستش . شما به بزرگواري خودتون ببخشيد . اصرار دوستان بود و...


البته که همینطوره
ما خیلی هم خوشحالیم که هنوزم به یاد داریم!

سحر مامان آراد
19 مهر 90 13:28






سعید ترشیزی
22 مهر 90 9:32
سلام علیکم مادر زن عزیز

واستا ببینم ... اون یارو گنده هه کیه که مه یاس من نشسته رو پاش ؟ هان ؟ آی نفس کش ... ( تیریپ غیرت !!! )


علیکم السلام داماد عزیز
اینننننننننننننننننننه!!!!!!!!