مه ياسمه ياس، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

مه یاس عشق مامانی و بابایی

روز مامانی جون جون

مادرم: قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار، تا چشمانم بهشت را نظاره کنند... مامانی ! ای زیباترین واژه هستی!  روزت مبارک کاشکی میشد بهت بگم چقدر صدات و دوست دارم چقدر مثل بچه گی هم لالایی هات و دوست دارم سادگی هات و دوست دارم خستگی هات و دوست دارم با تمام وجود دوستت دارم مامانی!   ای مادر عزیز، تو بهترین گل واژه هستی، هستی؛ تو غزل لطیف روزگاری؛ تو دیوان محبت هایی؛ تو سرود جویباری؛ تو اقیانوس عشقی؛ تو دفتر رنج های نامکتوبی. اکنون که من از تو هستی یافته ام جانم فدایت باد! نيمي ...
3 خرداد 1390

یک جمعه شاد واسه مه یاسی

عزیز دل مامان و بابا دیروز خیلی بهت خوش گذشت من و تو و بابایی با زینب و علی و مامان و باباش رفتیم بار ,خیلی خیلی بهت خوش گذشت       بعدش با بابایی رفتین کنار سد و یاد گرفتی سنگ های کوچیک و بریزی توی آب تازه با زینب جون هم خیلی بازی کردی و خوش بودی   اینم از جمعه ی قشنگت عزیز دل مامان ...
2 خرداد 1390

دختر زیبایمان مه یاس

سلام دوستان عزیز به وبلاگ دخملی مه یاس خوش اومدید  امروز اولین سالگرد بهار  زندگی دخترمون هست دختر ما در صبح روز ۲۲ فروردین سال ۱۳۸۹ در یک روز بارانی چشم به دنیا باز کرد و جالبه امروز که تولدشه باز هم از صبح داره بارون میاد تولدش مبارک دخمل عسل مامان و بابا ...
2 خرداد 1390

و اما عکسهای تولدش

مثل همیشه در حال شیطنت ای کاش میدیدین با چه ترفندی پای کیکش نشست   بالاخره مودب هم نشست دخملی مه یاس و سرانجام هم یک خنده ی مامانی از اون خنده های با معنی که یعنی یک خواسته ای داره احتمالا منتظره هدیه هاشه! ...
2 خرداد 1390

دندونهای پیش مه یاس

    سلام مامانی فکر کنم روزی که دندون هات کامل دربیان ها دیگه آرزویی برات نداشته باشم  راستش دخملی دندونهای پیشت هنوز کامل نشده دندونهای نیشت هم شروع شدند! چند روزی که خیلی خیلی مریض هستی ! فقط امیدوارم زود زود خوب بشی آخه مامانی طاقت دیدن کسالت دخمل شیطونش و نداره بابایی همه جور دارویی واست خرید مامان بزرگم جور مامانت و که این روزها کنکور ارشد هم داره می کشه ازت مواظبت می کنه . باید قول بدی که خیلی زود خوب بشی مامانی ...
2 خرداد 1390

واسه چی اسمت و گذاشتیم مه یاس

سلام جیگر! ببین بابایی واست چه حکایتی و تعریف می کنه!   حرف های دل بابااحمد پیامبر اکرم (ص) فرمودند : اولین بخشش و عنایت شما به فرزندانتان، انتخاب نام نیکو می باشد. سلام به همه ی دوستان عزیز دخترمون، شیرین‌ترین ثمره زندگی من و مامان سمیه است که عاشقانه و با پیوندی الهى، با هم پیمان بسته ایم و خودِ مشترک را در وجود فرزندمون پرورش می‌دهیم روزی که مامان سمیه خبر پدر و مادر شدنمون رو بهم داد از خوشحالی نزدیک بود از تصادف کنم !... اما همونجا بودکه روح کوچیکش بدادم رسید و همون لحظه تصمیم گرفتم اگر نی نی مادختر شد مامانش اسمش و بگذاره ! خدا دخملی رو بعد از 4 سال بهمون داده بود اسم...
26 ارديبهشت 1390

راه میری عشق مامان

بازم سلام عزیز مامان دخملی مه یاس تازه داره راه رفتن یاد می گیره .کمی تنهایی رو پاش می ایسته یکی دو قدم بر می داره و بعدم می افته زمین مامانی! موقعی که دستش و رها می کنیم کلی ذوق می کنه اون روز کنارم خوابیده بود تازه داشت خوابم می برد که یهو دیدم بلند شده و بالای سرم ایستاده اونم روی خوش خوابه تخت که ایستادن روش واسه نوپای کوکچولوی من خیلی سخته به زحمت تعادلش رو حفظ کرده بود اما سعی داشت تا من میبینمش خودش و سرپا نگهداره خیلی هیجانی شدم همینکه بالاخره افتاد بغلش کردم و حسابی چلوندمش جوری که جیغش در اومد دخملی! عزیزدلم خیلی می خوامت مامان جون ...
25 ارديبهشت 1390

سرخک

  چند روز قبل خیلی ترسوندیمون مامانی آخه یهو همه تنت ریخت بیرون اولش گفتیم حتما حساسیته اما هر روز بیشتر می شد دیگه خیلی نگران شدیم با بابایی تصمیم گرفتیم بریم دکتر آخه هر کی یه چیزی می گفت یکی می گفت سرخکه ,آبله ست یا شایدم پشله خوردتت اما آقای دکتر خیالتمون و راحت کرد و گفت دخملی به یه چیزی حساسیت پیدا کرده آخیش خیالمون راحت شد  خیلی ترسیده بودیم مامانی ! فکر کنم اون شیر پسته های اون شبی که بابایی بهت داد کار خودشه کرده امان از این بابایی ناقلا  اینم مه یاسی بعد از اومدن از مطب دکتر سر حال شاداب مثل همیشه مشغول وجولک بازی خدا رو شکر     ...
14 ارديبهشت 1390

دخملی ده ماهه مامان

یه روز که خیلی خیلی سرمای بدی خورده بودی اما اصلا بروی خودت نمی آوردی و دوست داشتی همینطوری یک ریز بازی کنی بعدا مامان یادگرفت بیشتر لباس تنت کنه تا دوباره اونجوری مریض نشی! ای شیطون دوباره تو فکر طرح چه نقشه ای هستی ها ! ای ناقلا و سرانجام آرزو بدل نگذاشتی ما رو عزیزم بالاخره تو رورووکت دو دقیقه دووم آوردی مه یاسی ناناسی می دونم بالاخره یک روزی عکس کیتی رو تلت ره که خیلی هم محکمه می کنه آخرش راهش  کشف می کنی نیوتون مامان! مهم اینکه نتونستی کلاهت رو تحمل کنی حالام نوبت تلت شده اگه تو شیطونک چیزی رو سزت موند حاضرم اسمت و عوض کنم حالا میبینی عزیز دل بابایی ...
5 ارديبهشت 1390